جدول جو
جدول جو

معنی دندان فکن - جستجوی لغت در جدول جو

دندان فکن
(سِ تَ رَ/ رِ دَ / دِ)
قسمی از ماهی که گوشت آن بغایت لذیذ و لطیف باشد. (غیاث) (آنندراج) :
ماهیش دندان فکن گشت و صدف گوهرنمای
گاو او عنبرفزای و ساحلش سنبل گیا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دندان زدن
تصویر دندان زدن
دندان فرو بردن به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دندان شکن
تصویر دندان شکن
شکنندۀ دندان، آنچه دندان را بشکند، کنایه از پاسخ صریح و قاطع، جواب سفت و سخت
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
دندان ریختن:
چو تیغ او شکند شیر شرزه را چنگال
چو تیر او فکند پیل مست را دندان.
امیرمعزی (از آنندراج).
، فروریختن دندان (از ترس) :
ماهی چرخ بفکند دندان
از نهنگ زبانور تیغش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ دی دَ / دِ)
شکننده دندان. که دندان را بشکند و خرد کند. (یادداشت مؤلف) :
وگر کم همه خرد کردی دهن
به سیصدمنی مشت دندان شکن.
اسدی.
، قاطع. بی تردید و تزلزل. بدون باری به هر جهت و لیت و لعل:
گر نگردد طعنۀ سنگین دلی دندان شکن
می توان خون خود از لبهای او آسان گرفت.
صائب (از آنندراج).
- جواب دندان شکن، مفحم. جوابی سخت تند و خشن و مخالفت آمیز. پاسخ مخالف مستدل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ شُ دَ)
با دندان گاز زدن چیزی را. به دندان گاز گرفتن. فروبردن دندان در چیزی. (یادداشت مؤلف) ، کنایه از گزیدن. (آنندراج) :
گر تو ای شاه مرا در دهن شیر کنی
تا مرا گاه طپانچه زند و گه دندان.
فرخی (از آنندراج).
امتحان بیکارباشد آن دل چون سنگ را
بیضۀ فولاد مستغنی است از دندان زدن.
صائب (از آنندراج).
، آزار رساندن. گزند رساندن:
آتش ابراهیم را دندان نزد
چون گزیدۀ حق بود چونش گزد.
مولوی.
، ضربه زدن با دندان (در فیل) : فیل دندان بزد و او را به دو نیم کرد. (تاریخ بیهقی) ، مقابله و برابری کردن. کنایه از برابری کردن است. (برهان) (ناظم الاطباء) :
ای بسا خصم که با شیر همی زد دندان
خدمت او به ضرورت ز بن دندان کرد.
امیرمعزی (از آنندراج).
، خصومت ورزیدن و کینه خواستن. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (برهان). کنایه از جنگ کردن است، خوردن. (از آنندراج). با نوک دندان پاره ای از چیزی را کندن و خوردن. (یادداشت مؤلف) ، چسبیدن. (ناظم الاطباء) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
دهی از بخش کن شهرستان تهران است که 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دندان شکن
تصویر دندان شکن
آنچه که دندان را بشکند و خرد سازد
فرهنگ لغت هوشیار
گزیدن، گاز زدن، خصومت ورزیدن کینه خواستن، برابری کردن، چسبیدن، میل کردن طمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دندان زدن
تصویر دندان زدن
((~. زَ دَ))
گزیدن، گاز زدن، خصومت ورزیدن، کینه خواستن، برابری کردن، چسبیدن، میل کردن، طمع کردن
فرهنگ فارسی معین